این مقاله را به صورت صوتی گوش دهید:
مقدمه
جهانیسازی وعدهٔ مزایایی چون رشد و مقیاس جدید را میدهد و برای برخی شرکتها، سودآوری قابل توجهی به همراه داشته است. با این حال، اشتیاق به جهانی شدن، بسیاری از شرکتها را از این واقعیت تلخ غافل کرده است که اجرای استراتژیهای جهانی بسیار دشوار است.
در حالی که به شرکتها گفته میشود آینده در جهانیسازی است، برخی به دلیل اقدامات بینالمللی خود با مجازاتهای سنگین مواجه میشوند. یک آزمون ساده با سه پرسش کلیدی میتواند به شما در تصمیمگیری استراتژیک برای سازمانتان کمک کند.
سه سوال کلیدی قبل از جهانی شدن:
چگونه یک شرکت میتواند از گرفتار شدن در دامهای جهانیسازی اجتناب کند؟ قبل از تصمیمگیری برای گسترش در سراسر مرزها، مدیران باید سه سوال اساسی را بپرسند:
آیا این اقدام میتواند مزایای قابل توجهی برای شرکت ما ایجاد کند؟
آیا تواناییهای لازم برای تحقق این مزایا را داریم؟
آیا مزایا بیشتر از هزینهها خواهند بود؟
پاسخ مثبت به این سوالات نشان میدهد که جهانیسازی ممکن است برای شما مناسب باشد. پاسخ منفی نشان میدهد که ممکن است بهتر باشد در خانه بمانید یا حداقل رویکردی بسیار محتاطتر در پیش بگیرید.
این سه سوال بدیهی به نظر میرسند. اما همانطور که دیدهایم، شرکتها اغلب در پاسخ دادن به آنها به طور کامل شکست میخورند. آنها به سادگی در مورد جهانیسازی به عنوان یک ضرورت استراتژیک مفروضات نادرستی دارند.در ادامه به بررسی دقیقتر این سوالات می پردازیم:

آیا این اقدام میتواند مزایای قابل توجهی برای شرکت ما ایجاد کند؟
فقط به این دلیل که یک اقدام برای یک رقیب یا برای شرکتها در صنایع دیگر منطقی است، به این معنی نیست که برای شرکت یا صنعت خودتان منطقی است. رقابت برای جهانی شدن گاهی اوقات باعث میشود افراد اندازه منافع را بیش از حد تخمین بزنند.
مثال: شرکت بریتانیایی تولیدکننده کاشیهای بام رِدلند، از دهه 1970 با هدف استفاده از دانش فنی خود فراتر از بازار داخلی خود، به طور تهاجمی در سراسر جهان گسترش یافت. مشکل این بود: این شرکت اغلب به دنبال فرصتها در کشورهایی مانند ایالات متحده و ژاپن بود، جایی که شیوههای ساختمانی محلی تقاضای بسیار کمی برای کاشیهای بام بتنی ایجاد میکرد. اگرچه این شرکت کاملاً قادر به انتقال فناوری مربوطه بود، اما انجام این کار در چنین بازارهایی ارزشی نداشت.

آیا تواناییهای لازم برای دستیابی به این مزایا را داریم؟
شرکتها اغلب فاقد مهارتهای لازم برای باز کردن گنجینهای هستند که منافع را در خود جای داده است.
مثال: تملک واحد تولید دستگاههای تلفن همراه زیمنس توسط شرکت الکترونیک مصرفی تایوانی بنکیو به دلیل نداشتن مهارتهای یکپارچهسازی با شکست مواجه شد. این شرکت نتوانست فرهنگهای ناسازگار دو شرکت را آشتی دهد یا فعالیتهای تحقیق و توسعه را در بین دو نهاد ادغام کند. واحد آلمانی بنکیو در سال 2006 اعلام ورشکستگی کرد.

آیا مزایا بیشتر از هزینهها خواهند بود؟
حتی اگر بتوانید مزایای یک اقدام جهانی را محقق کنید، آسیب جانبی پیشبینینشده به کسبوکار شما ممکن است این تلاش را نتیجه معکوس دهد. اغلب اوقات، شرکتها نمیبینند که هزینههای کامل جهانی شدن ممکن است حتی از یک جایزه بزرگ نیز فراتر رود – به عنوان مثال، افزایش پیچیدگی مدیریت عملیات بینالمللی یک تهدید است.
مثال: TCL، یک شرکت چینی سازنده لوازم الکترونیکی و لوازم خانگی، از طریق مجموعهای از تملکها و سرمایهگذاریهای مشترک به سرعت در ایالات متحده و اروپا گسترش یافته است. در نتیجه معاملات در چند سال گذشته با تامسون و آلکاتل، TCL خود را دارای چهار دفتر مرکزی تحقیق و توسعه، 18 مرکز تحقیق و توسعه، 20 پایگاه تولید و سازمانهای فروش در 45 کشور یافته است. هزینه مدیریت این زیرساخت بیشتر از مزایای افزایش مقیاس بوده و منجر به ضررهای بزرگ برای هر دو سرمایهگذاری مشترک شده است.

چرا شرکتها اشتباه میکنند
چرا شرکتها در پاسخ دادن به این سوالات ساده شکست میخورند؟ دلایل زیادی وجود دارد، اما در اینجا سه مورد از رایجترین آنها را ذکر میکنیم:
مدیران بیش از حد خوشبین هستند:
بسیاری از مدیران به طور طبیعی خوشبین هستند. این ویژگی میتواند آنها را نسبت به مشکلات بالقوه جهانیسازی کور کند.
مدیران تحت فشار هستند.
مدیران اغلب تحت فشار زیادی از سوی سهامداران، تحلیلگران و سایر ذینفعان برای جهانی شدن هستند. این فشار میتواند منجر به تصمیمگیری عجولانه و نسنجیده شود.
مدیران اطلاعات کافی ندارند.
جهانیسازی میتواند بسیار پیچیده باشد و مدیران ممکن است اطلاعات کافی در مورد بازارهای خارجی، فرهنگها و مقررات نداشته باشند.
